مینویسم از برایت
باز هم مینویسم
ای زیباترین ندای آسمان زندگی من
در غرش صاعقه های آسمان زندگی نوای تو حتی از نوای باران هم گوش نوازتر است
وقتی از تو مینویسم احساساتم جا به جا میشود
دقت کن خورشید برایم خوش آهنگ میشود و صاعقه در چشمانم دیده نمیشود
بار ها از طلوعت نوشته ام اما حال میفهمم هر چه برایت نوشتم هیچ است
چون حال هر کاری کنم قلم حرکت نمیکند چون دل غوغایی دارد که نوشتنش همه های و هوی است
همانند دق دق و حق حق مولانا که چون بدانجا میرسید از نظر غیر نوا بود و از نظر حضرتش تمام زندگی
ای زیباروی هر دو عالم عمری در پیش تو برفت که هیچ نرفت لحظه ها در کنار تو همان مثل باد است و گیسو
ای که با خلق نحیفم مدارا بکنی
ای که تو روی کریهم چه پیرا بکنی
آخر ای خوش خط وخالم که تاجی بر سرم
این دل غم دیده را هم تو مداوا بکنی
زادروزت فرخنده و تولدت مبارک و بِرت دِیَت هَپی
درباره این سایت